نگاهی به کتاب ترانه های شمال


نگاهی به کتاب ترانه های شمال

حسین صمدی

اشاره:

نقدی را که مشاهده می فرمایید از جریده ی معتبر ایران شناسی انتخاب شده است. چون بنابر دلایلی در صراحت نام بردن اشخاص معذوریم به همین لحاظ نام مورد نظر با شناسه [ع.ع]در اختیارتان قرار گرفته که از این بابت پوزش مارا بپذیرید.اما با وجود اینکه تکراری به نظر می آید و به سال های دور بر می گردد، روی هم رفته آموزنده است و نشان از هوشیاری فرزندان دیگر اقوام دارد که به خوبی قوم شان را رصد می کنند و هر آنچه را که برای قوم شان نوشته می شود تیز بینانه از کنارش می گذرند و بدون رودربایستی با شخص یا اشخاص ـ نمی گویند کات اش کنید ... دست نگهدارید... علیه آن نقد ننویسیدو... این گونه است که هم قوم شان رشد می کند و هم داشته های فرهنگ شان بالا می رود . همان اشخاصی که بعدها می خواهند برای قوم شان و پیرامون شان قلم بزنند نواقص شان را نیز به خوبی می بینند.به راستی آیا در تالش چنین شده و می شود؟

من باب مثال؛ دو دهه است که «تات» و «تالش» را به هم بست داده اند ، بی آنکه سنخیتی بین شان وجود داشته باشد.تا جایی که خودشان نیز اقرار نموده اند ، این دو هیچ شباهتی باهم ندارند ، جز با چند واژه گان اشتراکی ـ که آن نیز طبیعی است . جالب تر از همه تالش را قوم و دارای زبان می دانند و«تات» را «گویش» و چرا این دو را به هم بست داده اند جای سؤال است .آیا جوانان تالش توانسته اند از کنارش با دید نقادانه گذشته و بدانند که چرا چنین شده است؟آیا صرفن برای فروش از آثارشان بوده که هم تالشان بخرند و هم «تات»ها؟ و یا نه ...اگر غیر از این است که می بایست این دو از هم تفکیک گردد .

گذشته از همه ی این ها ، اگر در ارتباط با «تات» کم کاری شده است (که به گمان مان نشده است) چرا تمام انرژی مان را صرف «تات» نمی کنیم تا هجمه ی عدم شناسایی غلامعلی بابا ماسوله ای ها و نهضت جنگل در تالش با ادعای «تالش شناسی» به حداقل برسد! و یا از مشروطه ای که اگر خوب به این وادی نگاه تخصصی گردد ، که حتا نتوانسته ایم اوایل همین قرن را رصد نماییم . بعد چگونه می خواهیم «تالش» و «تات» را به هم بست دهیم؟ که جوانان به جای پرداختن به بلاروس و ... اندکی زوم کنند به آنچه که به نام«تالش» تاکنون منتشر شده است نظیر آنچه که در زیر خواهد آمد.

لازم است گفته آید ، چند سال قبل نثری که می گفتند شعر تالشی است و قبلن همین را به نام«تات» منتشر نموده بودند که هردو سند در آرشیو موجود است و هنوز مشخص نشده که این شعر «تاتی» است یا «تالشی»؟ خوب اگر «تاتی» بود چه ارتباطی به تالش داشت؟ و یا اگر «تالشی» ، بالعکس؟ هنوز جوانان تالش از آن بی خبرند و نمی دانند که چگونه در این وادی گیلکان و مازنی ها خوب رصدش کردند، اما خودشان نتوانستند با نقد عالمانه از کنارش بگذرند. بنگرید:

سال ها بود که سروده های آواز خوانان و شاعران گمنام خطه شمال بطور مستقل منتشر نشده بود تا اینکه «ترانه های شمال ؛ سروده هایی از شاعران بی نام و نشان گیلان و مازندران »(تهران : ققنوس، 1368) به کوشش آقای [ع.ع] چاپ و منتشر شد.

 از آنجا که به زبان گیلکی آشنائی چندانی ندارم قصد مطالعه آن را نداشتم ، اما وسوسه بر انگیز «...گیلان و مازندران) جذبم کرد و به گمان آنکه لااقل نیمی از صفحات کتاب شعر مازندرانی است (که این خیالی و گمانی بیش نبود) آن را تهیه و خواندم ، لیکن مشخص شد که فقط دفتر سوم کتاب یعنی از صفحه 233تا 256 مربوط به سروده های مازندرانی است که در سال 1353 در روستاهای «تپه سر» و «آبدنگ سر» شیرگاه ـ از توابع شاهی (قائم شهر کنونی ) در آن زمان ـ گرد آوری شده است .

 به هر حال ، این خود غنیمتی ست که یکی از گیلکان با ذوق به فرهنگ و ادب تبری بپردازد، اما چه خوب بود ایشان قبل از چاپ کتاب برای رفع کاستی ها و ضبط دقیق و درست واژه ها با دوستداران تاریخ و فرهنگ مازندران تبادل نظر می کردند، در آن صورت امکان خطا کمتر می شد.

با این توضیح ضمن اعلام اشتباهات این صفحات محدود ـ که در برگیرنده 38ترانه است ـ امیدوارم همسایگان گیلک نیز نقادانه آن را بررسی و کاستی های احتمالی مربوط به آن سرزمین را اعلام کنند؛ باشد که به قول ایشان در چاپ بعدی تصحیح گردد.

ترانه ش 16

«من» men من (از اشتباهات تکراری ) . «فردا» ferda فردا. «دارمه»darme(بعضی مواقع «دارمبه)daremde دارم . ce چرا.

ترانه ش 17

کیجا جان ته سره پیش سبزه  kija jan te sere pish sazame دخترجان من سبزه جلوی خانه ات هستم . که صحیح آن اینست(کیجان جان ته (تی)سر پیش سبزمهkijajan te(ti)serpise sabzeme دختر جان ، سبزه حیاط تو هستم).

آقای [ع.ع] مقصر نیست که نداند«سرپیش» serpis یعنی حیاط نه چیز دیگر. شاید تالشی بودن ایشان و عدم اطلاع دقیق از گویش مازندرانی سبب چنین اشتباهاتی شده است.

«خربزه» xarbezeخربزه.««بِشکن» besken بشکن. «خوشمزه» xosmaezze خوشمزه. «پیر»piyer پدر .«نومزه» numzeنامزد(از اشتباهات تکراری(.

ترانه ش 18

«نوونه» navune نمی شود. «نخاسه» nexasse (یار) نخواسته (آگاهانه «نخاسه»را گزینه «نخواسه» کرده ام).

مصرع چهارم را می خوانیم : (هرچی بوهاکنی وه بونکونه harci bu hakeni ve bu nekoneهرچقدر ببویی آن بو نمی دهد). «بونکونه» جالب است زیرا بیشتر به گیلگی شبیه است تا مازندرانی . به هر حال مسئولش آقای [ع.ع] است نه آن روستائی سوادکوهی ـ قائم شهری . فکر می کنم گیلکان «بونوکونه» گویند.

ترانه ش 19

«ایوون » ivun دیوان ، تارس. «لمپا»lamba لامپا. چراغ گرد سوز روشنائیی. «اشنه» esne نگاه می کند. می نگرد. «نشنه» nesene نگاه نمی کند نمی بیند. «کشنه» kesene می کشد.

ترانه ش 20

 «نیشت» nist نشسته (بود). «انار» enar انار . بیه baiye شد.

اگر مصرع دوم را دوباره بخوانیم متوجه اشتباه جالبی در نوشتن ترانه می شویم . (اناره بخرده بودیم بیه لاله anar baxerde budim baye lale (انار خورده بود صورت(اش)شده بود مثل لاله )نکته شک بر انگیز در این مصرع و ترجمه آن وا|ژه «بو»bu است ، گمان می کنم مصرع دوم را به یکی از سه صورت زیر باید خواند:

1- انار بخرد بی بو دیم بیه لاله ؟ enar baxerd bibu dim baiye lala(آیا) انار خورده بود که چهره اش لاله گون شده بود؟

2- اناره بخرد بیه ، دیم بیه لاله ؟ enar baxerd baiye dim baiye lala? همان معنی بالا را دارد.

3- انار بخرد بیه ، دیم بیه لاله ؟ ... انار خورده بود(که چهره اش لالگون شده است . هر یک از این سه باشد یا چیز دیگر ، به هر حال ضبط کتاب نادرست است. مگر اینکه آن را استفهامی کنیم : انار بخرده بو ، دیم بیه لاله؟ enar baxerd bo dim baiye lala?

ترانه ش 35

«چنده» cande چقدر. مگه (مگر)(mager)mageمگر.«بور»burبرو. «خنه» xene خانه ، منزل . «هینش» henis بنشین. دیگه (دیگر)dige(digger) دیگر (اشتباه تکراری).

ترانه ش 36

«وره»vare . «کشتی» keste  (ورزش) کشتی. «بزومه» bazzume زدم .

«قربون» qerbun قربان ، به فدای. البته این را هم بگویم این ترانه شاید بی معنی ترین ترانه این مجموعه باشد، سراشار تصنع و ترکیبی از مازندرانی و فارسی و عدم پیوند مناسب مصرع ها باهم.

ترانه ش 37

بیت اول باید به صورت زیر تصحیح شود . کره کره منا تازه سواری / خط دکتمه در شومبه ساری kere kere mena tazze sevari/ xatte dakerne darsumbe sari«گلی» لشمه گلو (در اینجا گردن).

ناگفته نماند ترانه ای به همین صورت و با اختلاف اندکی در مصرع اول کهر کرومه و تازه سواری kahar kerume –otazze sevari(همچو)اسب کهر جوان بادپا و تازه سواری هستم ... نیز در منطقه خوانده می شود.

ترانه ش 38

«اشون»asun دیشب. «کتی»keti آبادی ، محل. در بیت دوم واژه «بنشم»banaesem سوار شوم (در ص256توضیح داده اند ترجمه تحت اللفظی آن بنشینم است) از بنیان خطاست.

در مازندرانی برای بیان بنشینم از واژه «هنیشم»henisem استفاده می کنند نه کلمه دیگر . بد نیست بگویم واژه «بنشم» banesen در مازندران یعنی نشا کنم. می بینید بین نشستن و نشا کردن چقدر فرق است . در مصرع سوم نیز اشتباه را یافته است به درست نویسی آن بسنده می کنم :«اتاره سر دون اتا ره گلی  attare sar daven attare gali».«من» men(اول شخص مفرد).

در پایان ضمن ارج نهادن کوشش های آقای [ع.ع]ـ هر چند بخش مازندرانی دارای اشکال زیادی است و امید که در بخش های تالشی و گیلکی اینگونه نباشد ـ به ایشان و دیگران یادآور می شوم تا زمانی که فرهنگ و زبان مردم یک منطقه را به درستی نشناخته اید از گردآوری و انتشار اینگونه آثار خودداری کنید مگر آنکه افراد بومی و مسلط به ویژگی های منطقه را با خود یار سازید و همراه ، و گرنه چنین خواهد شد که بر سر «ترانه مازندرانی» آمد.

مطلب دیگر اینکه ایشان در صفحه 9 مقدمه از کتابی با عنوان «شکوفه هایی از ادبیات مازندران» نوشته اصغر عبداللهی نام برده اند ـ با این تاکیدکه «نایاب» است ـ ؛ هرچه جستجو کردم نشانی از این کتاب نیافتم ، البته به همین عنوان کتابی از فتح الله صفاری به چاپ رسیده بود. امیدوارم ایشان مشخصات کتاب شناسی اثر مورد بحث را اعلام کنند.



آخرین نظرات ثبت شده برای این مطلب را در زیر می بینید:

برای دیدن نظرات بیشتر این پست روی شماره صفحه مورد نظر در زیر کلیک کنید:

بخش نظرات برای پاسخ به سوالات و یا اظهار نظرات و حمایت های شما در مورد مطلب جاری است.
پس به همین دلیل ازتون ممنون میشیم که سوالات غیرمرتبط با این مطلب را در انجمن های سایت مطرح کنید . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .

شما نیز نظری برای این مطلب ارسال نمایید:


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: